فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

دخترم همه هستي ام

28 ام ارديبهشت94

هرچي از شيطنتهات بگم كم گفتم از زمانيكه راه افتادي يك لحظه نميشيني وهمش در حال راه رفتن هستي وشيطوني كردن. بماند كه اصلا به حرف ماماني گوش نميدي وكار خودتو ميكني دقيقا درجهت عكس. سبزي از تو سفره برميداري وپخش ميكني روي زمين وبا دست كاملا ميپاشي كه كه كل فرشو دربربگيره.از يه طرف خندم ميگيره واز طرف ديگه بهت اخم ميكنم :عزيز ميگه راحتت بذارم چون داري بازي ميكني واقعا كه عزيز چقدر حوصلش زياده.... فدات بشم كه با يه آهنگ خيلي زيبا اسم باباتو صدا ميكني وميگي"عباس" وچقدر ما لذت ميبريم. بالاخره 17ام ارديبهشت ماه براي اولين بار سه نفري رفتيم مشهد... بادايي ميثم وآقاجان وعزيز . البته اونها از ما جدا شدند تو مشهد چون هتلشون جاي...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

نامه اي به دخترم دخترم براي كسي كه برايت نميجنگد نجنگ... چرا اشكهايت را هرروز پاك ميكني.. كسي را كه باعث گريه ات ميشود پاك كن... دختركم به سوي كسي كه ناز ميكند دست نياز دراز نكن.. بياموز كه توهستي كه بايد ناز كني... نفسم تو زيبا تريني.. هميشه با اين باور زندگي كن.. خودت را فراموش نكن... شايد گريه يا خنده ات براي بعضيها بي ارزش باشد... اما به ياد داشته باش، كساني هستند كه وقتي مي خندي جان تازه ميگيرند... عسلم.. هيچگاه براي شروع دوباره دير نيست.. اشتباه كه كردي برخيز... اشكالي ندارد، بگذار ديگران هرچه دوست دارند بگويند.. خوب باش ولي سعي نكن اين را به ديگران بفهماني كه اگر ذره اي شعور داشته باشد، خاص بودنت را در...
8 ارديبهشت 1394
1